کوهیارلغتنامه دهخداکوهیار. (اِخ ) قوهیار. قریه ای است به طبرستان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از قرای طبرستان است . (از معجم البلدان ).
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) قومی از هنود که پالکی یا تخت و امثال آن را بردارد، و فارسیان به تشدید استعمال نمایند. (آنندراج ) : تا کرده رو بر پالکی کرده ست جا در پالکی بنشسته چون در پالکی نه چرخ کهار آمده .ملاطغرا (از آنندراج ).</
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از همدستان افراسیاب . (از فهرست ولف ) : کهار کهانی سوار دلیردگر چنگش آن نامبردار شیر.فردوسی .
قهارلغتنامه دهخداقهار. [ ق َهَْ ها ] (اِخ ) صفتی است از صفات باریتعالی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).