کاهل کوشلغتنامه دهخداکاهل کوش . [ هَِ ] (نف مرکب ) تنبل . کاهل رو. کم کار. سست . کاهل قدم . کوشنده به تن آسانی و سستی و تنبلی : وی بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی زگال فروش .نظامی .
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ص ) تن آسان . تن پرور. تنبل . (یادداشت مؤلف ). سست . (غیاث )[ : چغانیان ] ناحیتی بزرگ است وبسیار کشت و برز و برزیگران کاهل . (حدود العالم ).که اندر جهان سود بی رنج نیست کسی را که کاهل بود گنج نیست . فردوسی
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دوش ستور یا عام است یا دوش ک
سفال فروشلغتنامه دهخداسفال فروش . [ س ُ / س ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سفال . فروشنده ٔ خزف ها. سفالگر : ای بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش .نظامی .
تیزطبعلغتنامه دهخداتیزطبع. [ طَ ] (ص مرکب ) ذکی و تیزفهم . (آنندراج ) : وی بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی زگال فروش . نظامی .|| تندخلق و تندمزاج و تندخوی . (ناظم الاطباء). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ص ) تن آسان . تن پرور. تنبل . (یادداشت مؤلف ). سست . (غیاث )[ : چغانیان ] ناحیتی بزرگ است وبسیار کشت و برز و برزیگران کاهل . (حدود العالم ).که اندر جهان سود بی رنج نیست کسی را که کاهل بود گنج نیست . فردوسی
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دوش ستور یا عام است یا دوش ک
کاهلفرهنگ فارسی عمید۱. سست؛ تنبل.۲. [قدیمی] پیر.۳. [قدیمی] ناتوان.۴. (اسم)[جمع: کواهِل] [قدیمی] بالای شانه تا زیر گردن؛ میان دو کتف چهارپایان؛ پشت گردن.
متکاهللغتنامه دهخدامتکاهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کاهل و سست و غافل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متکاهللغتنامه دهخدامتکاهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کسی که خود را به قبیله ٔ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ص ) تن آسان . تن پرور. تنبل . (یادداشت مؤلف ). سست . (غیاث )[ : چغانیان ] ناحیتی بزرگ است وبسیار کشت و برز و برزیگران کاهل . (حدود العالم ).که اندر جهان سود بی رنج نیست کسی را که کاهل بود گنج نیست . فردوسی
کاهللغتنامه دهخداکاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دوش ستور یا عام است یا دوش ک
ذوکاهللغتنامه دهخداذوکاهل . [ هَِ ] (ع ص مرکب ) شدیدالکاهل . بلند جانب . صاحب قوّت و شوکت . || مرد خشمناک . || مرد گشن جوشان تیزشهوت .