کاپللغتنامه دهخداکاپل . [ پ ِ ] (اِخ ) حاکم نشین ناحیه ٔ «اِن » بخش «وِروَن ». سکنه ٔ آن 2126 تن است .
قیل و قاللغتنامه دهخداقیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) <span
کاپلولغتنامه دهخداکاپلو. [ پ ِ ل ل ُ ] (اِخ ) (بیناکا) بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ٔ «فرانسوا دومدیسی » گردید. (حدود 1542 - 1587 م .).
کاپلوشلغتنامه دهخداکاپلوش . [ پ ِ ] (اِخ ) دژخیم پاریس (از 1411 تا 1418 م .). یکی از سران حرس «بورگینیون » در عهد شارل ششم . به امر «ژان بیباک » وی را گردن زدند.
المی کاپلالغتنامه دهخداالمی کاپلا. [ اُ پ ِ ] (اِخ ) مرکز جزیره ٔ کرس جزء ایالت سارتن . 430 تن سکنه دارد.
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زْ / زِ وَ] (اِخ ) بشردوست و اصلاح طلب سویسی (1484 - 1531 م .). پیشنهادکننده ٔ تغییراتی در اصول مذهب بود. وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی بزبان آلمانی خواند
کاپلولغتنامه دهخداکاپلو. [ پ ِ ل ل ُ ] (اِخ ) (بیناکا) بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ٔ «فرانسوا دومدیسی » گردید. (حدود 1542 - 1587 م .).
کاپلوشلغتنامه دهخداکاپلوش . [ پ ِ ] (اِخ ) دژخیم پاریس (از 1411 تا 1418 م .). یکی از سران حرس «بورگینیون » در عهد شارل ششم . به امر «ژان بیباک » وی را گردن زدند.