کبوترآسالغتنامه دهخداکبوترآسا. [ ک َ ت َ ] (ص مرکب ) کبوتروار. چون کبوتر. مانند کبوتر : دارم دلکی کبوترآساپیش تو کنم به عید قربان . خاقانی .رجوع به کبوتروار شود.
کبوتروارلغتنامه دهخداکبوتروار. [ ک َ ت َرْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون کبوتر. مانند کبوتر. کبوترآسا : دیده ام سرچشمه ٔ خضر و کبوتروار آب خورده و پس جرعه ریزی در دهان آورده ام .خاقانی .
کبوترصفتلغتنامه دهخداکبوترصفت . [ ک َ ت َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کبوتروار. کبوترآسا : بهر آن نامه کبوترصفت آید ز فلک نسر طائر که پرافشان به خراسان یابم .خاقانی .