کبوجلغتنامه دهخداکبوج . [ ک َ ] (اِخ ) کبوجیه . مسعودی در مروج الذهب (چ قاهره ج 1 ص 98) قنوج ضبط کرده . قنوج هم در اصل قبوج بوده ، تردیدی نیست که «ب » از اشتباه کاتب مبدل به «ن » گشته است و قبوج هم معرب کبوج است . (تاریخ ایرا
کیبشلغتنامه دهخداکیبش . [ ب ِ ] (اِمص ) اسم از کیبیدن . انحراف . تحریف . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیبیدن شود.
کبجلغتنامه دهخداکبج . [ ک َ ] (اِ) شکن و چین باشد در زلف و رسن و جامه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج .
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) کبوجیه ٔ سوم پسر کورش بزرگ و برادر بردیا است که در سال 522 ق . م . وفات یافت و پس از فوت او سلطنت به داریوش پسر وشتاسب یعنی به شاخه ای که از اعقاب آیارمنا بود، منتقل گردید. (
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) موسوم به کبوجیه ٔ دوم . پسر کورش دوم بود و با ماندان ، دختر آخرین پادشاه ماد ازدواج کرد و پسری از او داشت که معروف به کورش سوم (بزرگ ) است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص <span
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ /ی ِ ] (اِخ ) پسر ارشد کورش و از شاهدختی هخامنشی بود. در هشت سال آخر سلطنت پدر، با وی شرکت و عنوان پادشاه بابل را داشت . (530 -552 ق . م .) پس از مرگ پدر،
کابوسلغتنامه دهخداکابوس . (اِخ ) کبوجیه در قرون بعد کبوج ، کبوز، کبوس و کابوس (قابوس ) شده . (ایران باستان ج 1 ص 479). و رجوع به قابوس و کبوجیه شود.
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) کبوجیه ٔ سوم پسر کورش بزرگ و برادر بردیا است که در سال 522 ق . م . وفات یافت و پس از فوت او سلطنت به داریوش پسر وشتاسب یعنی به شاخه ای که از اعقاب آیارمنا بود، منتقل گردید. (
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) موسوم به کبوجیه ٔ دوم . پسر کورش دوم بود و با ماندان ، دختر آخرین پادشاه ماد ازدواج کرد و پسری از او داشت که معروف به کورش سوم (بزرگ ) است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص <span
کبوجیهلغتنامه دهخداکبوجیه . [ ک َ ی َ /ی ِ ] (اِخ ) پسر ارشد کورش و از شاهدختی هخامنشی بود. در هشت سال آخر سلطنت پدر، با وی شرکت و عنوان پادشاه بابل را داشت . (530 -552 ق . م .) پس از مرگ پدر،