کبودلغتنامه دهخداکبود. [ ] (اِخ ) شهری کوچک از (ولایت ارمن ) و حقوق دیوانیش چهار هزار و سیصد دینار است . (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 101).
طرملغتنامه دهخداطرم . [ طَ رَ ] (ع مص ) کبود گردیدن دندانها. یقال : طَرِمَت ْاسنانه طَرَماً. || روان و جاری گردیدن انگبین از خانه ٔ مگس و پر شدن آن از آن . (منتهی الارب )(آنندر
اطراملغتنامه دهخدااطرام . [ اِ ] (ع مص ) اطرام دهان ؛ متغیر و بدبوی گردیدن آن از ریزه ٔ طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغییر کردن مزه و بوی دهان . و در قاموس اِ
پورپورافرهنگ انتشارات معین(پُ پُ) (اِ.) عارضه ای که در دنبال بعضی از امراض عفونی (از قبیل حصبه و بت های بثوری و غیره ) در مریض موجب خونریزی زیر جلدی شود. علامت این خونریزی دانه ها و لکه
داغداغانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز درختان جنگلی با برگهای بیضی و دندانهدار و نوکتیز، گلهای سبزرنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر