کبکلغتنامه دهخداکبک . [ ک َ ] (اِ) دست . (ناظم الاطباء) (برهان ). || کف دست را گویند. (اوبهی ). کف دست . (ناظم الاطباء). || دست راست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) .
کبکلغتنامه دهخداکبک . [ ک َ ] (اِ) مرغی است معروف . (آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری ک
صدای کبکگویش اصفهانی تکیه ای: kakurkakur/qerqer طاری: kakurikakur طامه ای: kakurkakur طرقی: kakurikakur کشه ای: kakurkakur نطنزی: kakurkakur
خط کبکلغتنامه دهخداخط کبک . [ خ َطْطِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که بر پر و بال کبک می باشد و خوانا نیست . (آنندراج ) : خط کبک است بر بال کبوترنامه ٔ رازم ندارد از حجاب