کبکلغتنامه دهخداکبک . [ ک َ ] (اِ) دست . (ناظم الاطباء) (برهان ). || کف دست را گویند. (اوبهی ). کف دست . (ناظم الاطباء). || دست راست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) .
کبکلغتنامه دهخداکبک . [ ک َ ] (اِ) مرغی است معروف . (آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری ک
قهقهةلغتنامه دهخداقهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] (ع اِمص ، اِ) قهقهه . خنده ٔ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. (برهان ). رجوع به
سرپنجهلغتنامه دهخداسرپنجه . [ س َ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) پنجه ٔ دست . (غیاث ) (برهان ) : به خُردی دَرَم زور سرپنجه بوددل زیردستان ز من رنجه بود. سعدی .دلاور به سرپنجه ٔ گاوزور
دللغتنامه دهخدادل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبر
یک سرلغتنامه دهخدایک سر. [ ی َ / ی ِ س َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دارای یک سر. آنکه یک سر دارد. (یادداشت مؤلف ).- یک سر و دوگوش ؛ لولو. کخ . بُغ. فازوع . (یادداشت مؤلف ) : گریه مک
یازانلغتنامه دهخدایازان . (نف ، ق ) صفت بیان حالت از یازیدن . حمله کنان و دست درازکنان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آهنگ کنان . (فرهنگ اسدی ). قصدکنان . قصدکننده . آهنگ کننده . م