کبیداةلغتنامه دهخداکبیداة. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) کَبد. کَبَد. کَبداء. کُبَیداء. وسط آسمان . (اقرب الموارد): کبیداة السماء؛ میانه ٔ آسمان .(منتهی الارب ). رجوع به کبد و کبداء و کبیداء شود.
کیبیدهلغتنامه دهخداکیبیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) به یک سو رفته . کناره گرفته . || از جایی به جایی شده . || تحاشی کرده . || انحراف یافته . منحرف . || فریفته (به عشق ). (فرهنگ فارسی معین ).
کبیدهلغتنامه دهخداکبیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) رنجیده . غمگین . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کبیدن شود.
کبیدهلغتنامه دهخداکبیده . [ ک ُ / ک َ دَ / دِ ] (اِ) آردی راگویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ). || آرد برنج و نخود و جو بریان کرده و غیر بریان کرده را نیز گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پِست . (آنندر
قبدهلغتنامه دهخداقبده . [ ق َ دَ ] (اِخ ) آبی است در وادی ذی بحار که به تسریر بنی عمروبن کلاب میریزد. (معجم البلدان ).
کبیداءلغتنامه دهخداکبیداء. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) کَبد. کَبَد. کَبداء. کُبَیداة. میانه ٔ آسمان . (منتهی الارب ). وسط آسمان . (از اقرب الموارد). و رجوع به کبد و کبداء و کبیداة شود.