قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.
قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاری ، بضم ؛ مار سیاه که در تنه ٔ درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی . (منتهی الارب ). رجوع به قطاریة شود.
کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).