کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
قتردلغتنامه دهخداقترد. [ ق َ رَ ] (ع ص ) مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز.(منتهی الارب ). چنین گفته اند ولی همه ٔ آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب ).
قثردلغتنامه دهخداقثرد. [ ق َ رَ ] (ع اِ) رخت خانه . قُثرُد. قِثرِد.قُثارِد. || (ص ) مرد بسیار گوسپند و بسیار بره و بزغاله . || مرد بسیار رخت خانه . || (اِ) پاره های پشم . || رختی که وقت کوچ برندارند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
کثرتفرهنگ فارسی عمید۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
کثرتدیکشنری فارسی به انگلیسیfrequency, multiplicity, plethora, preponderance, preponderancy, profusion
کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
کثرتفرهنگ فارسی عمید۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
بکثرتلغتنامه دهخدابکثرت . [ ب ِ ک َ رَ ] (ق مرکب ) بطور فراوانی و بسیاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کثرت شود.
کثرتدیکشنری فارسی به انگلیسیfrequency, multiplicity, plethora, preponderance, preponderancy, profusion