قیظیلغتنامه دهخداقیظی . [ ق َ ظی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قیظ، بچه ٔ به تابستان زاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه ٔ تابستانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ] (اِ) اسم ترکی معز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و ظاهراً محرف یا صورتی از گِچی باشد که نام ترکی بز است .
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 116 و ترجمه ٔ آن ص 156).
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َ / ک َج ْ جی ] (حامص ) مزید علیه کج بر قیاس راست و راستی مأخوذ از کج . (از آنندراج ). پیچ . اعوجاج . خمیدگی . پیچیدگی . (ناظم الاطباء). کژی . چولی . اعوجاج . انحناء انعطاف . عِوَج . مقابل راستی . (یادداشت مؤلف )
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َج ْ جی ] (اِخ ) ابومسلم ابراهیم بن عبداﷲبن مسلم الکجی البصری (متوفی 292 هَ . ق .) از حفاظ حدیث بود و او منسوب است به کج در خوزستان فارس ، کتاب السنن از اوست . در بغداد وفات یافت . (الاعلام ج 1 ص <s
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ] (اِ) اسم ترکی معز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و ظاهراً محرف یا صورتی از گِچی باشد که نام ترکی بز است .
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 116 و ترجمه ٔ آن ص 156).
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َ / ک َج ْ جی ] (حامص ) مزید علیه کج بر قیاس راست و راستی مأخوذ از کج . (از آنندراج ). پیچ . اعوجاج . خمیدگی . پیچیدگی . (ناظم الاطباء). کژی . چولی . اعوجاج . انحناء انعطاف . عِوَج . مقابل راستی . (یادداشت مؤلف )
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک َج ْ جی ] (اِخ ) ابومسلم ابراهیم بن عبداﷲبن مسلم الکجی البصری (متوفی 292 هَ . ق .) از حفاظ حدیث بود و او منسوب است به کج در خوزستان فارس ، کتاب السنن از اوست . در بغداد وفات یافت . (الاعلام ج 1 ص <s
دست کجیلغتنامه دهخدادست کجی . [ دَ ک َ ] (حامص مرکب ) دست کج بودن . داشتن دستی ناراست . || کنایه از دزدی . (از آنندراج ). معتاد بودن به دزدی : ای زلف مبر دل کسان رااین دست کجی ز سر بدر کن .فوجی نیشابوری (از آنندراج ).
دوکجیلغتنامه دهخدادوکجی . (اِ) گلوله ٔ ریسمان و گروهه ٔ نخ . (ناظم الاطباء). گلوله ٔ ریسمان . (آنندراج ).
چاه کجیلغتنامه دهخداچاه کجی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 118 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 14 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی زوزن به چاه باغ بخشی واقع شده . جلگه و گرمسیر است و
چاه کجیلغتنامه دهخداچاه کجی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 81 هزارگزی شمال خاوری قاین و 37هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو قاین به رشخوار واقع شده . جلگه و گرمسیر است و <span class="hl" d
دهان کجیلغتنامه دهخدادهان کجی . [ دَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل خمانیدن دهان . (یادداشت مؤلف ). || کنایه است از لجبازی و نشان دادن مخالفت و ناسازگاری خود با کسی یا چیزی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دهن کجی شود.