خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کحال
/kahhāl/
معنی
۱. [منسوخ] پزشک متخصص در بیماریهای چشم؛ چشمپزشک.
۲. [قدیمی] سرمهکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] kahhāl ۱. [منسوخ] پزشک متخصص در بیماریهای چشم؛ چشمپزشک.۲. [قدیمی] سرمهکننده.
-
کحال
لغتنامه دهخدا
کحال . [ ک َح ْ حا ] (ع ص ) سرمه کش یعنی کسی که سرمه ٔ دوا به چشم مردم کشیدن پیشه ٔ او باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کسی که کحل (سرمه ) به چشم اشخاص می کشد. سرمه کش . در قدیم کحال به کسی گفته می شد که هم سرمه به چشم کسان می کشید و هم جراحات و امرا...
-
کحال
لغتنامه دهخدا
کحال . [ ک ِ ] (ع اِ) سنگ سرمه . || سرمه . || مهره ٔ افسون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کحال
فرهنگ فارسی معین
(کَ حّ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - سرمه کننده . 2 - چشم پزشک .
-
واژههای مشابه
-
حسین کحال
لغتنامه دهخدا
حسین کحال . [ ح ُ س َ ن ِ ک َح ْ حا ] (اِخ ) ابن ربیع کحال (1249-1325 هَ . ق .) نجفی . او راست : تذکرة الکحالین که پسرش احمد کحال آن را بپایان رسانیده است . (ذریعه ج 4 ص 44).
-
علی کحال
لغتنامه دهخدا
علی کحال . [ ع َ ی ِ ک َح ْ حا ] (اِخ ) ابن عیسی بن علی کحال . طبیب بود و در امراض چشم تخصص داشت و در سال 430 هَ . ق . درگذشت او راست : تذکرةالکحالین فی العین و أمراضها. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی «اندر علاج شرتاق » از وی نقل کند. (از معجم المؤلفین ...
-
شریف کحال
لغتنامه دهخدا
شریف کحال . [ ش َ ف ِ ک َح ْ حا ](اِخ ) سیدبرهان الدین ابوالفضل سلیمان بن موسی . از سادات و پزشکان نامی و حاذق اسلام بود و طبع شعر داشت . وی اصلاً از مصر بود و سپس به شام منتقل شد و در خدمت صلاح الدین ایوبی به سمت کحالی معرفی شده است . (از قاموس الاع...
-
نجیب الدین کحال
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین کحال . [ ن َ بُدْ دی ن ِ ک َح ْ حا ] (اِخ ) وی از یهودیان متعصب عهد سلطنت ارغون خان مغول بود. سعدالدوله وزیر یهودی ارغون خان که میخواست کعبه را بتخانه کند نجیب الدین را مأمور کرد به خراسان رَوَد و دویست تن از اعیان خراسان را بکشد اما با م...
-
واژههای همآوا
-
کهال
لغتنامه دهخدا
کهال . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَهْل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کهل شود.
-
کهال
لغتنامه دهخدا
کهال . [ ک ُ ] (اِخ ) جادوگری جاهلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جادوگری از تازیان در جاهلیت . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چشمپزشک
واژگان مترادف و متضاد
کحال ≠ بیطار
-
چشم پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) če(a)šmpezešk پزشکی که بیماریهای چشم را معالجه میکند؛ کحال.