کدبالغتنامه دهخداکدبا. [ ک َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت ژند و پاژند بمعنی دروغ باشد و به عربی کذب خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
کدیباءلغتنامه دهخداکدیباء. [ ک ُ دَ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کدب شود.
کدوبالغتنامه دهخداکدوبا. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آش کدو را گویند چه با بمعنی آش است . (برهان ) (از آنندراج ). آش کدو. (ناظم الاطباء) : مستم ز جام روغن و مخمور از پیازتا بر کنار بزم کدوبا نشسته ام . بسحاق اطعمه .گر بدانی که چه نرم است کدو
کدبانوئیةلغتنامه دهخداکدبانوئیة. [ ک َ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ) کدبانو بودن : و لماکان صنمه منفعلا عن الجمیع لنزول رتبته کان حصة کدبانوئیة - ای اسفندارمذ - عن کل صاحب صنم حصة الاناث . (حکمت الاشراق چ هانری کربن ص 199). و رجوع به کدبانو شود.<br
کدبانولغتنامه دهخداکدبانو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان ) (آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای . (از انجمن آرای ناصری ). خانم . مَهیرَه . (زمخشری ) (دهار). بانوی خانه . خدیش . (یادداشت مؤلف ) :</sp
کدبانوییلغتنامه دهخداکدبانویی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کدبانو. فراهم کردگی سامان خانه بطور شایسته و خوش سلیقگی . (ناظم الاطباء). || صرفه جویی . (یادداشت مؤلف ) : مرد اگر یک قراضه کار کندزن به کدبانویی چهار کند. امیرخسرو دهلوی . || ب
کدبانوفرهنگ فارسی عمید۱. زن خانهدار؛ بانوی خانه.۲. زنی که کارهای خانه را با نظموترتیب اداره میکند.
کدبانوئیةلغتنامه دهخداکدبانوئیة. [ ک َ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ) کدبانو بودن : و لماکان صنمه منفعلا عن الجمیع لنزول رتبته کان حصة کدبانوئیة - ای اسفندارمذ - عن کل صاحب صنم حصة الاناث . (حکمت الاشراق چ هانری کربن ص 199). و رجوع به کدبانو شود.<br
کدبانو شدنلغتنامه دهخداکدبانو شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عَون . تعوین . (تاج المصادر بیهقی ). مراد ازکدبانو، عوان یعنی زن غیر باکره یا میانه سال است . (یادداشت مؤلف ): التعوین ؛ کدبانو شدن زن . (زوزنی ).
کدبانولغتنامه دهخداکدبانو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان ) (آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای . (از انجمن آرای ناصری ). خانم . مَهیرَه . (زمخشری ) (دهار). بانوی خانه . خدیش . (یادداشت مؤلف ) :</sp
کدبانوییلغتنامه دهخداکدبانویی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کدبانو. فراهم کردگی سامان خانه بطور شایسته و خوش سلیقگی . (ناظم الاطباء). || صرفه جویی . (یادداشت مؤلف ) : مرد اگر یک قراضه کار کندزن به کدبانویی چهار کند. امیرخسرو دهلوی . || ب
کدبانوفرهنگ فارسی عمید۱. زن خانهدار؛ بانوی خانه.۲. زنی که کارهای خانه را با نظموترتیب اداره میکند.