کذانلغتنامه دهخداکذان .[ ک َذْ ذا ] (ع اِ) سنگی نرم همچو کلوخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و چه بسا که نَخِرة باشد. واحدش کَذّانة است . (از اقرب الموارد). رجوع به نخرة شود.
قذان قذانلغتنامه دهخداقذان قذان . [ ق ُذْ ذا ق ُذْ ذا ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. قُذَّة قُذَّة. (ناظم الاطباء).
کیدانلغتنامه دهخداکیدان . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد است که در شهرستان بروجرد واقع است و 178 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قیضانلغتنامه دهخداقیضان . [ ق َی ْ ی ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قیض . خرنده و فروشنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کدانلغتنامه دهخداکدان . [ ک ِ ] (ع اِ) پاره ای از توهای پریشان رسن که بر گره بماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رشته ای است که در وسط دلو بسته می شود و آن را استوار می کند تا در سنگهای چاه خراب نشود و نجنبد. (از اقرب الموارد).
قدیانلغتنامه دهخداقدیان . [ ق َ دَ ] (ع مص ) شتافتن اسب . || خوشبوی و بامزه شدن گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کذانةلغتنامه دهخداکذانة. [ ک َذْ ذا ن َ ] (ع اِ) واحد کَذّان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کذان شود.
شذانلغتنامه دهخداشذان . [ ش َ / ش ُذْ ذا ] (ع اِ) سنگریزه های پراکنده و جز آن . (منتهی الارب ). سنگریزه های متفرق و جز آن و مفتوح آن اسم جمع است ، چون کذان . (از اقرب الموارد).- شذان الحصا ؛ سنگریزه های پراکنده و جز آن . (ناظم الاط
کذانةلغتنامه دهخداکذانة. [ ک َذْ ذا ن َ ] (ع اِ) واحد کَذّان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کذان شود.