کرانه جویلغتنامه دهخداکرانه جوی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کرانه جوینده . گوشه گیر. دوری گزین : ای تن به کرانه ای برون شوزیرا که خرد کرانه جوی است . حمیدالدین بلخی .رجوع به کرانه جستن و کرانه گرفتن
قرونهلغتنامه دهخداقرونه . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 36 هزارگزی جنوب چکنه بالا. کوهستانی و هوای آن معتدل است و 236 تن سکنه دارد. آب آن از قنات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو د
کرانهفرهنگ فارسی عمید۱. ساحل؛ کنار.۲. طرف؛ سو.۳. [قدیمی] انتها؛ پایان: ◻︎ خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیهٴ عشق را کرانه پدید (حافظ: ۴۶۴).⟨ کرانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. به پایان رساندن.۲. (مصدر لازم) [مجاز] منحرف شدن.
کرانهلغتنامه دهخداکرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی کران باشد که کنار است . (برهان ). طرف . جانب . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (ترجمان القرآن ). حاشیه . (یادداشت مؤلف ). کناره . (صحاح الفرس ). گوشه . مقابل میانه . شفا.حرف . (ترجمان القرآن ) (یادداشت مو
کرانه جوییلغتنامه دهخداکرانه جویی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عزلت . (یادداشت مؤلف ). گوشه گیری . دوری گزینی .
قذفانلغتنامه دهخداقذفان . [ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قذف ؛ دو کرانه ٔ جوی . || دو کرانه ٔ رودبار. (ناظم الاطباء). رجوع به قذف شود.
ضفةلغتنامه دهخداضفة. [ ض ِف ْ ف َ ] (ع اِ) کرانه ٔ جوی (بفتح اول نیز آمده ). کرانه ٔ چاه (بفتح اول نیز آمده ). کناره ٔ رودبار. (منتهی الارب ).
طفطافلغتنامه دهخداطفطاف . [ طَ ](ع اِ) کرانه ٔ جوی و جانب آن . || اطراف وکرانه های درخت . (منتهی الارب ). کرانه های درخت . (منتخب اللغات ). || نبات نازک . (مهذب الاسماء).
خریصلغتنامه دهخداخریص . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) آب سرد. || آب گردآمده ٔ در پهنای خرمابن و جز آن . || آگنده . پر. || حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد. || کرانه ٔ جوی . || آداک دریا. || خلیج دریا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
کلاءلغتنامه دهخداکلاء. [ ک َل ْ لا ] (ع اِ) لنگرگاه کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کرانه ٔ رود. کرانه ٔجوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جائی که باد کم گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
کرانهفرهنگ فارسی عمید۱. ساحل؛ کنار.۲. طرف؛ سو.۳. [قدیمی] انتها؛ پایان: ◻︎ خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیهٴ عشق را کرانه پدید (حافظ: ۴۶۴).⟨ کرانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. به پایان رساندن.۲. (مصدر لازم) [مجاز] منحرف شدن.
کرانهلغتنامه دهخداکرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی کران باشد که کنار است . (برهان ). طرف . جانب . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (ترجمان القرآن ). حاشیه . (یادداشت مؤلف ). کناره . (صحاح الفرس ). گوشه . مقابل میانه . شفا.حرف . (ترجمان القرآن ) (یادداشت مو
کرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbeach, coast, edge, end, front, frontage, sand, seacoast, seashore, shore, strand, waterfront, waterside
شکرانهلغتنامه دهخداشکرانه . [ ش ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری و ادای شکر نعمت و تشکر. (ناظم الاطباء). سپاسگزاری . سپاسداری . شکران . شکر. (یادداشت مؤلف ). || آنچه نذر کنند یا به فقرادهند بر سبیل شکرگزاری از حصول نعمتی یا دفع نقمتی و بل
ابی کرانهلغتنامه دهخداابی کرانه . [ اَ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بیکران : خیال شعبده ٔ جادوان فرعونست تو گفتی آن سپهستی ابی کرانه و مر.عنصری .
نه کرانهلغتنامه دهخدانه کرانه . [ ن ُه ْ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) صاحب نه ضلع. (یادداشت مؤلف ). نه ضلعی . نه پهلو. نه بر.