خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پارچ
فرهنگ فارسی عمید
ظرف آبخوری دستهدار بزرگ و دهانگشاد، از جنس بلور، سفال، یا فلز.
-
پرچ
فرهنگ فارسی عمید
میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند.〈 پرچ کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد؛ پرچیدن.
-
قارچ
فرهنگ فارسی عمید
۱. گیاهی چتریشکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان میروید. برخی انواع آن خوردنی است.۲. گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا میشود و...
-
قرچ قرچ
فرهنگ فارسی عمید
صدای ساییدن دندانها به هم؛ قرچقروچ؛ دندانقروچه.
-
کرچ
فرهنگ فارسی عمید
قطعۀ بریدهشده از خربزه یا هندوانه؛ قاش؛ قاچ: ◻︎ ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرینخربزهست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸).〈 کرچکرچ: [قدیمی] قطعهقطعه؛ تکهتکه؛ قاشقاش: ◻︎ به تیغ اگر بکند کرچکرچ پهلویم / بهسان خربزۀ نرم دلخموشم من (سیفی بد...
-
گرچ
فرهنگ فارسی عمید
= گچ
-
هرچ
فرهنگ فارسی عمید
= هرچه