کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع اِمص ) ناروائی متاع و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروائی متاع و بی رواجی اشیاء و عدم خریداری آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناروا شدن متاع و کالاباشد. (برهان ). فارسیان کساد را به معنی کاسد هم استعمال نمایند و این مجاز است . (آنندراج ) <span clas
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع مص ) ناروان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروان شدن . (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ . (المصادر زوزنی ).
کشاتلغتنامه دهخداکشات . [ ک ُ ] (اِخ ) کاشانیان . کاشی ها. جمعی است برساخته ٔ عوام برای کاشی و کاشانی . جمع منحوت کلمه ٔ کاشی ، مردمان کاشان . (یادداشت مؤلف ).
کشادلغتنامه دهخداکشاد. [ ک ُ ] (ن مف مرخم ،ص ) صورتی است از گشاد. مخفف کشاده = گشاده . فراخ که نقیض تنگ است . (برهان ). وا. باز. گشاد : از انفعال خون ز شفق میکنی عرق تا سینه ٔ کشاد تو در انتظار کیست . میرزا صائب (از آنندراج ).سپر ح
بی رواییلغتنامه دهخدابی روایی . [ رَ ] (حامص مرکب ) ناروایی .عدم رواج . کساد. بیرونقی بازار. کاسدی : کاسدی و بی روایی از لب و دندانْت بر صدف و درّ و بر شکر زده داری . سوزنی .رجوع به روا شود.
انخداعلغتنامه دهخداانخداع . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) فریفته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ فارسی معین ) (ازاقرب الموارد). فریب خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مکروهی یافتن در بی خبری . || کاسد شدن بازار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). کس
نعسلغتنامه دهخدانعس . [ ن َ ] (ع مص ) به خواب شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نعاس . (منتهی الارب ). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای . || سست شدن جسم . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف شدن جسم . (از متن اللغة). || کساد شدن بازار. (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از اقرب
انحماقلغتنامه دهخداانحماق . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گول و بی عقل گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احمق شدن . (از اقرب الموارد). || کار احمقانه کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)). || خوار گردیدن . || تواضع کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج )
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع اِمص ) ناروائی متاع و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروائی متاع و بی رواجی اشیاء و عدم خریداری آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناروا شدن متاع و کالاباشد. (برهان ). فارسیان کساد را به معنی کاسد هم استعمال نمایند و این مجاز است . (آنندراج ) <span clas
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع مص ) ناروان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروان شدن . (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ . (المصادر زوزنی ).
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع اِمص ) ناروائی متاع و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروائی متاع و بی رواجی اشیاء و عدم خریداری آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناروا شدن متاع و کالاباشد. (برهان ). فارسیان کساد را به معنی کاسد هم استعمال نمایند و این مجاز است . (آنندراج ) <span clas
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع مص ) ناروان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروان شدن . (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ . (المصادر زوزنی ).
اکسادلغتنامه دهخدااکساد.[ اِ ] (ع مص ) کاسد شدن بازار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازار ناروا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناروا شدن . (برهان ). || خداوند بازار کاسد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کاسد کردن خدای تعالی بازار
انکسادلغتنامه دهخداانکساد. [ اِ ک ِ ] (ع مص ) بازگردیدن و برگشتن گوسفندان بسوی گوسفندان دیگر. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ): انکساد غنم سوی غنم ؛ بازگشتن گوسفندان بسوی گوسفندان . (از اقرب الموارد).