قشقهلغتنامه دهخداقشقه . [ ق َ ق َ / ق ِ ] (اِ) تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج ) : مگر حل کرده ٔ خورشید شد سیمافروز اوکه آن خوش قشقه کافر شعل
قشقهفرهنگ فارسی معین(قَ قِ یا قَ) [ ع . قشقة ] (اِ.) 1 - تیرگی نشان پیشانی اسب . 2 - در فارسی : نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره .
مدافعدیکشنری عربی به فارسیدفاع کردن , طرفداري کردن , حامي , طرفدار , وکيل مدافع , کسي که در لشکر کشي شرکت ميکند , سرباز کهنه کار , نامزد انتخابات , کسيکه در پارلمان تبليغ ميکند