اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
چقشورلغتنامه دهخداچقشور. [ چ َ ] (اِ) نوعی از کفش . (آنندراج ). || قسمی از چاقشور سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به چاقشور شود.
ملت دولتجوnon-state nationواژههای مصوب فرهنگستانملت یا قومی که برای تشکیل کشور مستقل خود تلاش میکند
مرز 2boundary 3, border 2, frontier 2واژههای مصوب فرهنگستانخط تفکیک کنندۀ دو واحد سیاسی اعم از دو کشور مستقل یا ایالت یا استان یا شهر یا سازه یا جز آن
کشور حائلbuffer stateواژههای مصوب فرهنگستانکشور مستقل کوچکی که بین دو قدرت بزرگ رقیب بالقوه و متخاصم قرار گرفته است و درنتیجه خطر جنگ بین آنها را کاهش میدهد
خط مرزی 1border line, boundary lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی در مرز میان دو کشور مستقل متـ . مرز 1 border 1, boundary 2, frontier 1
خودمختارلغتنامه دهخداخودمختار. [ خوَدْ / خُدْ م ُ ] (ص مرکب ) مستقل . آنکه عنان انجام کار خود را بدون قیم بدست دارد. بدون قیم . بدون صاحب اختیار. بدون سرپرست . آزاد.- کشور خودمختار ؛ کشور آزاد. کشور مستقل . کشوری که می تواند خود تصمیم
کشورلغتنامه دهخداکشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ختاست . سوم به مریخ و آن ت
کشورلغتنامه دهخداکشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ). از قراء صنعاء یمن است . (معجم البلدان ).
کشورلغتنامه دهخداکشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش پاپی شهرستان خرم آباد است . این دهستان در جنوب باختری بخش واقع است و محدود است از شمال به دهستان بریائی ، از جنوب به تنگ ، و از خاور به رودخانه ٔ سزار، و ازباختر به گردنه توژیان . آب و هوای آن کوهستانی و آب آن از رودخانه ٔ ط
کشورفرهنگ فارسی عمیدسرزمینی پهناور شامل چند استان یا ایالت که مردم آن مطیع یک دولت باشند؛ اقلیم؛ مملکت.
تازان کشورلغتنامه دهخداتازان کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشور است که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد و 37هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 5هزارگزی جنوب باختری ایستگاه کشور واقع است . جلگه و گرم سیر و مالاریایی است و <span cl
خاکشورلغتنامه دهخداخاکشور. (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 53 هزارگزی شمال باختری تربت جام و یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 112 تن
خاکشورلغتنامه دهخداخاکشور. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان دارای 30 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
خاکشورلغتنامه دهخداخاکشور. (نف مرکب ) این کلمه مبدل خاک شوی است و بمعنی کسی که خاک کارخانه ٔ زرگران و خاک رهگذرها را به آب بشوید تا زر گم گشته و جز آن که دروست از آن برآید و ریگ بیز عبارت از همین است . قدسی در قصه ٔ جهجهار بندیله و افتادن زرهای او بدست لشکر پادشاهی گفته :زر از خاکشوری گذشت
شیرکشورلغتنامه دهخداشیرکشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) ابن قراجورین . به نوشته ٔ صاحب کتاب خزاین العلوم مؤسس و بنیان گذار شهر بخارا.محل بخارا پیش از ساختن شهر آبگیر بود... مردم از هر سوی و از سوی ترکستان آمدند و این سرزمین را آباد کردند و در آن آب و درختان بسیار یافتند و شکارگاه بود و مردم نخست