کشمنیلغتنامه دهخداکشمنی . [ ک َ ش ِ م َ ] (ص نسبی ) آنچه به وزن فروشند نه بشمار. مقابل چکی . کشی منی . مقابل عددی . چیزی که با کشیدن و وزن کردن دادوستد شود نه به تقریب و تخمین .
کشیمنیلغتنامه دهخداکشیمنی . [ ک َ /ک ِ م َ ] (ص نسبی ) با پیمایش . بوزن . مقابل عددی چنانکه نان را آنگاه که در ترازو کشند کشیمنی گویند و آنگاه که یک یک بی کشیدن فروشند عددی نامند. (یادداشت مؤلف ). مقابل چکی . مقابل عددی . رجوع به کشمنی شود.
قیچیپشمچینیگویش اصفهانی تکیه ای: dokârt طاری: qeyči طامه ای: dokârt طرقی: dokârt کشه ای: dokârt نطنزی: --------
کشیمنیلغتنامه دهخداکشیمنی . [ ک َ /ک ِ م َ ] (ص نسبی ) با پیمایش . بوزن . مقابل عددی چنانکه نان را آنگاه که در ترازو کشند کشیمنی گویند و آنگاه که یک یک بی کشیدن فروشند عددی نامند. (یادداشت مؤلف ). مقابل چکی . مقابل عددی . رجوع به کشمنی شود.
کشیمنیلغتنامه دهخداکشیمنی . [ ک َ /ک ِ م َ ] (ص نسبی ) با پیمایش . بوزن . مقابل عددی چنانکه نان را آنگاه که در ترازو کشند کشیمنی گویند و آنگاه که یک یک بی کشیدن فروشند عددی نامند. (یادداشت مؤلف ). مقابل چکی . مقابل عددی . رجوع به کشمنی شود.