تباه کیشلغتنامه دهخداتباه کیش . [ ت َ ] (ص مرکب ) بدکیش . کافر : و قومی از امراء بدکنش تباه کیش را بی کیش و قربان فرمان شد. (جهانگشای جوینی ).
کج طبعلغتنامه دهخداکج طبع.[ ک َ طَ ] (ص مرکب ) کج مزاج . (آنندراج ). کج سرشت . کج نهاد. بد سلیقه . زشت پسند. (ناظم الاطباء) : اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ذوق نیست ترا کج طبع جانوری . سعدی .بیکار بهیمه ای و کج طبع کسی کو