کفرنیلغتنامه دهخداکفرنی . [ ک َ ف َ نا ] (ع ص ) مرد کم نام و گول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد گمنام احمق . (از تاج العروس ج 3 ص 527).
کَفَرْنَافرهنگ واژگان قرآنتکذيب و انکار کرديم-بي اعتنا بوديم(کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است و انکار نيز نوعي پوشاندن و مخفي کردن است)
کفرینلغتنامه دهخداکفرین . [ ک ِف ْ ری ] (ع ص ) مرد زیرک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داهی . (اقرب الموارد).
کفرانلغتنامه دهخداکفران . [ ک ُ ] (ع مص ) ناگرویدن . (منتهی الارب ) (دهار). || ناگرویدگی : بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت بدین دولت خلیفه باز گسترده ست شادروان فرخی .گر مسلمان بوده عبداﷲبن سرح از نخست باز کافر گشته و