ادعای سلامتیhealth claimواژههای مصوب فرهنگستانادعای تولیدکنندگان به سلامتبخش بودن محصولاتشان که بر روی بستهبندی درج میکنند
ادعای ضمانت مشروطwarranty claimواژههای مصوب فرهنگستانادعای مشتری برای تعمیر یا جایگزینی محصول یا جبـران خسارت آن براساس اسناد تضمین
توشهگیریbaggage claim, baggage retrievalواژههای مصوب فرهنگستانبخشی در ساختمان پایانه برای دریافت توشۀ بازرسیشدۀ مسافران پروازهای ورودی
کلاملغتنامه دهخداکلام . [ ک َ ] (ع اِ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله ٔ اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. (منتهی الارب ). گفتار یا گفتاری که بنفسه کفای
کچلاملغتنامه دهخداکچلام . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهشال بخش آستانه در شهرستان لاهیجان . جلگه ای و معتدل . سکنه 609 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلاملغتنامه دهخداکلام . [ ک َ ] (ع اِ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله ٔ اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. (منتهی الارب ). گفتار یا گفتاری که بنفسه کفای
کلاملغتنامه دهخداکلام . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلم (خستگی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کلم (جرح ).جاء بدواء الکلام من اطایب الکلام . (اقرب الموارد).
کلامفرهنگ فارسی عمید۱. قول؛ سخن.۲. سخنی که مفید معنی تام باشد؛ عبارت یا جملهای که از مسند و مسندالیه ترکیب شود و دارای معنی باشد.⟨ کلام پهلودار: [مجاز] = سخن ⟨ سخن پهلودار⟨ کلام سمین: [مقابلِ غث] [قدیمی، مجاز] سخن استوار و محکم.
کلاملغتنامه دهخداکلام . [ ک َ ] (ع اِ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله ٔ اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. (منتهی الارب ). گفتار یا گفتاری که بنفسه کفای
حاصل کلاملغتنامه دهخداحاصل کلام . [ ص ِ ل ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خلاصه ٔ کلام . مجمل سخن . (آنندراج ) : رنجش از هواخواهان شیوه ٔ مروّت نیست جان من مرنج از من حاصل کلام این است .ملا آفرین لاهوری .
خوش کلاملغتنامه دهخداخوش کلام . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. طرف الحدیث . مقابل بدکلام : فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام . سوزنی .خوش چمنی
خل الکلاملغتنامه دهخداخل الکلام . [خ َل ْ لِل ْ ک َ ] (ع فعل امر + مفعول ) سخن را واگذار.دیگر چیز مگو. (از یادداشت بخط مؤلف ) : صد امید است این زمان بردار گام عاشقانه ای فتی خل الکلام .مولوی (مثنوی ).
رکلاملغتنامه دهخدارکلام . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) اعلان . آگهی . توضیح : احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه اولی است . (فرهنگ فارسی معین ).