تکامل کلان،کلانفرگشتmacroevolutionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تکامل در ابعاد وسیع که در مقیاس زمانِ زمینشناختی رخ داده و به تشکیل گروههای آرایهشناختی جدید منجر شده است
کلگانلغتنامه دهخداکلگان . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چانف است که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلیانلغتنامه دهخداکلیان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان آغمیون است که در بخش مرکزی شهرستان سراب است و 859 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلانلغتنامه دهخداکلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لواسان بزرگ است که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کلچانندهلغتنامه دهخداکلچاننده . [ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بکلچاند. آنکه شیر را «لور» یا «پنیر» یا «ماست » کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچانیدن و کلچیدن شود.
کلچانیدنلغتنامه دهخداکلچانیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) شیر را «لور» یا «پنیر» یا «ماست » کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچیدن شود.
کلچانیدهلغتنامه دهخداکلچانیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) شیری که بسته و دلمه کرده باشند. شیری که بصورت لور یا پنیر یا ماست درآورده باشند. شیر بریده و ستبر کرده . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچانیدن و کلچیدن شود.
کلجانلغتنامه دهخداکلجان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) مزبله را گویند و آن جایی باشد که خاکروبه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). مزبله . (جهانگیری ). مزبله ومحل خاکروبه و پلیدیها. (ناظم الاطباء). کلچان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج و کلچ و کلچان شود.
کلچانندهلغتنامه دهخداکلچاننده . [ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بکلچاند. آنکه شیر را «لور» یا «پنیر» یا «ماست » کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچانیدن و کلچیدن شود.
کلچانیدنلغتنامه دهخداکلچانیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) شیر را «لور» یا «پنیر» یا «ماست » کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچیدن شود.
کلچانیدهلغتنامه دهخداکلچانیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) شیری که بسته و دلمه کرده باشند. شیری که بصورت لور یا پنیر یا ماست درآورده باشند. شیر بریده و ستبر کرده . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچانیدن و کلچیدن شود.