کلکنکلغتنامه دهخداکلکنک . [ ک ِ ک َ ن َ / ک ِ ک َ ] (اِ) تخم خرفه را گویند و به عربی بقلة الحمقا خوانند. (برهان ). تخمه ٔ خرفه را گویند. (آنندراج ). تخم خرفه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
کلنککلغتنامه دهخداکلنکک . [ ک ِ ن َ ک َ ] (اِ) بمعنی خرفه است که به عربی بقلةالحمقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). خرفه . (ناظم الاطباء). تخم خرفه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کِلنَک و کلکنک شود.
کل کنلغتنامه دهخداکل کن . [ ] (اِ) نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است . (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با س