کلیسهلغتنامه دهخداکلیسه . [ ک ِ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف کلیساست که جای پرستش و معبد ترسایان باشد. (آنندراج ). کلیسا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلیسا شود.
کلیشهلغتنامه دهخداکلیشه . [ ک ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه ی
کلسةلغتنامه دهخداکلسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) تیرگی مایل به سپیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگی است مانند طُلسَة . (از اقرب الموارد).
قلصةلغتنامه دهخداقلصة. [ ق َ ل َ ص َ ] (ع اِ) آب گردآمده در چاه وبلندشده . ج ، قلصات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلصةلغتنامه دهخداقلصة. [ ق ُ ل ُ ص َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در اسپانیا که هنوز دارای خصوصیات شهرهای عربی است . اطراف آن باغهای پرتقال و نخلستانها است . رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 115 و رجوع به اسپانیا و اسپانی شود.
stereotypesدیکشنری انگلیسی به فارسیکلیشه ها، کلیشه، کلیشه کردن، با کلیشه چاپ کردن، یک نواخت کردن، رفتار قالبی داشتن
قالب جاهزدیکشنری عربی به فارسیکليشه , کليشه کردن , با کليشه چاپ کردن , يک نواخت کردن , رفتار قالبي داشتن
کلیشهلغتنامه دهخداکلیشه . [ ک ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه ی
کلیشهفرهنگ فارسی معین(کِ ش ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند. 2 - قالب ، باسمه .
کلیشهلغتنامه دهخداکلیشه . [ ک ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه ی
کلیشهفرهنگ فارسی معین(کِ ش ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند. 2 - قالب ، باسمه .