کمبود غذاfood shortageواژههای مصوب فرهنگستانکمیابی گستردۀ غذا در یک جمعیت که معمولاً با سوءتغذیۀ منطقهای همراه است
کمبودلغتنامه دهخداکمبود. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کم بودن . کمی . قلت . نقصان ؛ کمبود غذا. کمبود عواید. (فرهنگ فارسی معین ). کسر. کم آمد. نقص . نقیصه . منقصت : کمبود خواربار سبب غلاء آن گردید. از این پارچه یک چارک کمبود دارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمبود
کمبودفرهنگ فارسی عمید۱. کم بودن؛ نقصان.۲. کمی؛ آنچه هنگام شمردن یا وزن کردن چیزی از مقدار معین کم بیاید.
کمبوددیکشنری فارسی به انگلیسیdearth, defect, deficiency, demerit, failure, fault, flaw, inadequacy, lack, need, paucity, pinch, poverty, scarcity, shortage, shortcoming, shortfall, squeeze
کمبود غذاییdietary deficiencyواژههای مصوب فرهنگستاننبود یا کمبود برخی از ویتامینها یا کانیها در رژیم غذایی که به بیماری منجر میشود
کمبودلغتنامه دهخداکمبود. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کم بودن . کمی . قلت . نقصان ؛ کمبود غذا. کمبود عواید. (فرهنگ فارسی معین ). کسر. کم آمد. نقص . نقیصه . منقصت : کمبود خواربار سبب غلاء آن گردید. از این پارچه یک چارک کمبود دارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمبود
کمبودلغتنامه دهخداکمبود. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کم بودن . کمی . قلت . نقصان ؛ کمبود غذا. کمبود عواید. (فرهنگ فارسی معین ). کسر. کم آمد. نقص . نقیصه . منقصت : کمبود خواربار سبب غلاء آن گردید. از این پارچه یک چارک کمبود دارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمبود
کمبودفرهنگ فارسی عمید۱. کم بودن؛ نقصان.۲. کمی؛ آنچه هنگام شمردن یا وزن کردن چیزی از مقدار معین کم بیاید.
کمبوددیکشنری فارسی به انگلیسیdearth, defect, deficiency, demerit, failure, fault, flaw, inadequacy, lack, need, paucity, pinch, poverty, scarcity, shortage, shortcoming, shortfall, squeeze
کمبودلغتنامه دهخداکمبود. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کم بودن . کمی . قلت . نقصان ؛ کمبود غذا. کمبود عواید. (فرهنگ فارسی معین ). کسر. کم آمد. نقص . نقیصه . منقصت : کمبود خواربار سبب غلاء آن گردید. از این پارچه یک چارک کمبود دارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمبود
کمبودفرهنگ فارسی عمید۱. کم بودن؛ نقصان.۲. کمی؛ آنچه هنگام شمردن یا وزن کردن چیزی از مقدار معین کم بیاید.