فرهنگ فارسی عمید
۱. تسمه یا نواری پهن که به کمر اسب یا الاغ میبندند.۲. هرچیزی که چیز دیگر را با آن بفشارند و زیر فشار قرار بدهند، مانند قید صحافی.۳. بار.۴. [قدیمی] یک لنگه بار.۵. [قدیمی] جوال.۶. [قدیمی] بار و خروار از چیزی: ◻︎ دراین میانه فزون دارد از هزار کلات / به هریک اندر دینار تنگ