کمسیونلغتنامه دهخداکمسیون . [ ک ُ سی ی ُ / ک ُ م ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از کمیسیون فرانسوی . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کمیسیون شود.
کمیسیونلغتنامه دهخداکمیسیون . [ ک ُ یُن ] (فرانسوی ، اِ) مأموریتی که برای اجرای امری به کسی دهند. (فرهنگ فارسی معین ). || مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه در باره ٔ طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد. (فرهنگ فارسی معین ). || هر یک از شعب مجلس شورای ملی که از عده ای وکیلان تشکیل شود و به یکی از امور مملکتی
کمیسیونفرهنگ فارسی عمید۱. هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد.۲. (سیاسی) هریک از شعب مجلس شورا.۳. پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معاملهای بین دو نفر ردوبدل شود؛ حق دلالی.
سالخورده، سالخوردهفرهنگ مترادف و متضادپیر، زال، سالمند، شیخ، فرتوت، کلانسال، کهنسال، مسن، معمر ≠ خردسال، کمسن
نوباوهفرهنگ مترادف و متضاداندکسال، بچه، خردسال، صغیر، طفل، کمسال، کمسن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوبر، نوجوان
خردسالفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندکسال، بچه، بچهسال، صغیر، طفل، کمسال، کمسن، کوچک ۲. کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه ≠ کهنسال
بچهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندکسال، خردسال، صغیر، طفل، فرزند، کمسال، کمسن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه، نوزاد ≠ کبیر ۲. جوان، بالغ ۳. مرد ۴. پیر ۵. همکار، همشاگردی، رفیق ۶. کمتجربه، ناپخته ۷. شاخهتازه، نهال نورسته ۸. پاجوش