کمعمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد معمق، سطحی، نازک، باریک، تَخت، صاف بیاهمیت تراشیده، برجسته، برآمده
کمعمقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سم] کمعمقی سطح، رو، زیر، کنار، پوسته، رویه، پوشش، بیرون خراش، راش جزیی جای کمعمق: حوض، گدار، گذر، دریاچه سطحی بودن، دانش سطحی، عدم اهمیت برداشتن سطحی، تراشکاری، رندهکاری، برادهبرداری
وضوح کمعمقshallow focusواژههای مصوب فرهنگستانروشی در فیلمبرداری که در آن فقط بخش محدودی از تصویر با وضوح کامل ضبط میشود
کمعمقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سم] کمعمقی سطح، رو، زیر، کنار، پوسته، رویه، پوشش، بیرون خراش، راش جزیی جای کمعمق: حوض، گدار، گذر، دریاچه سطحی بودن، دانش سطحی، عدم اهمیت برداشتن سطحی، تراشکاری، رندهکاری، برادهبرداری
وضوح کمعمقshallow focusواژههای مصوب فرهنگستانروشی در فیلمبرداری که در آن فقط بخش محدودی از تصویر با وضوح کامل ضبط میشود