مهمان کممانunderstayواژههای مصوب فرهنگستانمهمانی که پیش از تاریخ خروج مهمانخانه را ترک میکند متـ . کممان
مِنْ (قمَِّ) الرّأس إلي أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَين)دیکشنری عربی به فارسیسرتا پا , از سر تا پا , جملگي , تماماً , يکپارچه (سرتاپا) , شراشر (سراسر) وجود
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مهمان کممانunderstayواژههای مصوب فرهنگستانمهمانی که پیش از تاریخ خروج مهمانخانه را ترک میکند متـ . کممان
مهمان کممانunderstayواژههای مصوب فرهنگستانمهمانی که پیش از تاریخ خروج مهمانخانه را ترک میکند متـ . کممان