کنایتلغتنامه دهخداکنایت . [ ک ِ ی َ ] (ع اِمص ، اِ) کنایه . مقابل صراحت . کلامی که بر غیر موضوع له خود که از لوازم او باشد دلالت کند. ج ، کنایات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پو
کایتفرهنگ انتشارات معین(یْ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیلة بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ .
قال گذاشتنلغتنامه دهخداقال گذاشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از کسی را در برابر عمل انجام شده قرار دادن . او را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود از میانه جستن . رجوع به غال
حسدلیلغتنامه دهخداحسدلی . [ ح َ دَ ] (ع ص ) کنایت از همسایه ای که همواره مواظب و ملازم همسایه باشد. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
داردارلغتنامه دهخداداردار. (اِ) کنایت از دیر پاییدن و ثبات و پایداری . (برهان ). || در تداول امروز: بانگ و فریاد و سر و صدا. || آدم پرشور و شر. (لغات محلی شوشتر - خطی ). || (فعل ا
رابضانلغتنامه دهخدارابضان . [ ب ِ ] (ع اِ) کنایت از ترک و حبشه . (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). و در حدیث آمده است لا تبعثوا الرابضین ؛ ای لا تهیجوهم علیکم . (از اقرب الموارد).
کناییلغتنامه دهخداکنایی .[ ک ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به کنایه (کنایت ): تعبیرات کنایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کنایه شود.