کنایه زدنلغتنامه دهخداکنایه زدن . [ ک ِ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گفتن عبارت کنایه آمیز. (آنندراج ). گوشه زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبارت کنایه آمیز گفتن . (فرهنگ فارسی م
کنایهدیکشنری فارسی به انگلیسیallusion, cue, double-entendre, inkling, innuendo, insinuation, sarcasm, intimation, quip, shot
کنایةلغتنامه دهخداکنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجاز
گوشه زدنلغتنامه دهخداگوشه زدن . [ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه زدن . به کنایه گفتن . به طعن گفتن . طعن آمیز سخنی ادا کردن . ضمن بیان مطلبی اشارت به مطلب دیگری کردن .
طعنه زدنفرهنگ مترادف و متضادملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیشوکنایه زدن، شماتت کردن ≠ تحسین کردن، ستایش کردن
squibsدیکشنری انگلیسی به فارسیکتک زدن، فشفشه، دارای صدای فش فش، کنایه، اتش بازی، کنایه زدن، فشفشه کردن