کنشگارلغتنامه دهخداکنشگار. [ ک ُ ن ِ ] (ص مرکب ) عامل و کارکن . (انجمن آرا) (آنندراج ). کارگر و عامل و کارکن و کارگزار و آنکه کار می کند و اجرای عملی می نماید. (ناظم الاطباء).
کانسارore depositواژههای مصوب فرهنگستانتودهسنگ حاوی کانیهای باارزش به مقداری که استخراج آن مقرونبهصرفه باشد
کانسار افشانdisseminated ore depsitواژههای مصوب فرهنگستانذخیرهای معدنی، بهویژه کانساری فلزی، که در آن مواد موردنظر بهصورت دانههای پخششده در سنگ یافت میشوند
کانسار تلسکوپیtelescoped ore depositواژههای مصوب فرهنگستانکانساری که در آن گسترة عادی و فراسوی اجتماعات کانیاییِ دمابالا به دماپایین بهنحوی فشرده می شود که زونهای (zones) مختلف نسبت به هم همپوشانی پیدا میکنند
کانسار دورماگماییtelemagmatic ore depositواژههای مصوب فرهنگستانذخایر معدنی گرمابی در فاصلهای دور از منشأ ماگمایی
کنشمندلغتنامه دهخداکنشمند. [ ک ُ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) خداوند کردار و صاحب عمل و آن را کنور نیز گویند یعنی کننده و فاعل و این لغت از دساتیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ). کنشگار. (ناظم الاطباء).