خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنندگی
/konandegi/
معنی
کننده بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) konandegi کننده بودن.
-
کنندگی
لغتنامه دهخدا
کنندگی . [ ک ُ ن َن ْ دَ/ دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت کننده . فاعلیت . (فرهنگ فارسی معین ) : و اما کننده ، نه علتی وی از بهر کنندگی است . (دانشنامه از فرهنگ فارسی ایضاً).
-
واژههای مشابه
-
خسته کنندگی
لغتنامه دهخدا
خسته کنندگی . [ خ َ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت خسته کردن . واماندگی . درماندگی . در تعب افتادگی . (یادداشت مؤلف ).
-
خسته کنندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
monotony, stodginess, tiresomeness
-
خیره کنندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
dazzle, éclat, glare
-
مجاب کنندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
cogency
-
قانع کنندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
persuasion
-
تظاهر کنندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
demonstrator
-
suspending power
توان تعلیقکنندگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] در محلولهای دارای عامل سطحفعال، اثربخشی برخی مواد مشخص که به تعلیق ذرات نامحلول در حلاّل منجر میشود
-
جستوجو در متن
-
lubricity
مهندسی مواد
روان کنندگی ، چرب کنندگی ، لیزگری
-
autoretardation
مهندسی پلیمر
خود کُند کنندگی
-
separate cooling
مهندسی مواد
خنک کنندگی جداگانه ، خنک کنندگی فشاری
-
fillability
مهندسی مواد
قابلیت پر کنندگی ، قابلیت پُر کنندگی