کنیالغتنامه دهخداکنیا. [ ک َ ] (اِ) به لغت ژند وپاژند نی میان خالی را گویند که کلک باشد. (برهان ) (آنندراج ). لغت زند و پازند، میان خالی و کاواک . (ناظم الاطباء). هزوارش ، کنیا و گنیا . پهلوی ، نذ (نی ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
بلمcanoeواژههای مصوب فرهنگستانقایق باریک و بسیار سبکی که بخش زیرین آن تخت است و با یک یا دو پارو رانده میشود
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
بلمتوپcanoe poloواژههای مصوب فرهنگستانیکی از ورزشهای آبی که در آن ورزشکاران در بلمهای کوچک و با پاروهای دوکفه حرکت میکنند و با همین پاروها توپ را وارد دروازة حریف میکنند
بلمتوپرانcanoe poloistواژههای مصوب فرهنگستانورزشکاری که بهصورت تفریحی یا رقابتی به بلمتوپ میپردازد
بلم کاناداییCanadian canoeواژههای مصوب فرهنگستانبلم باریک و بلند و روبازی که بلمران یا بلمرانان در آن دوزانو مینشینند و از پاروی یکسر استفاده میکنند
کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای است در ایالت شارانت فرانسه و بر کنار رود شارانت واقع است و 21100تن سکنه دارد. این ناحیه دارای 7 بلوک و 100 دهکده و <span class="hl" dir="
کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب الکلی گرانبها، به مناسبت آنکه در «کنیاک » ساخت می شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای است در ایالت شارانت فرانسه و بر کنار رود شارانت واقع است و 21100تن سکنه دارد. این ناحیه دارای 7 بلوک و 100 دهکده و <span class="hl" dir="
کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب الکلی گرانبها، به مناسبت آنکه در «کنیاک » ساخت می شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کنیاک خوریلغتنامه دهخداکنیاک خوری . [ ک ُ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف خاص برای خوردن کنیاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کنیاک شود.