کهترپرورلغتنامه دهخداکهترپرور. [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کهترنواز. زیردست نواز. بنده پرور. آنکه با چاکران و فرودستان خود مهربان باشد : از خداوندی و از فضل چه دانی که چه کردآن ملک زاده ٔ آزاده ٔ کهترپرور. فرخی .رجوع به کهترنواز شو
کهترپروریلغتنامه دهخداکهترپروری . [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) کهترنوازی . زیردست نوازی . بنده پروری . حالت و عمل کهترپرور. رجوع به کهترپرور شود.
کهترپروریلغتنامه دهخداکهترپروری . [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) کهترنوازی . زیردست نوازی . بنده پروری . حالت و عمل کهترپرور. رجوع به کهترپرور شود.
کهترنوازلغتنامه دهخداکهترنواز. [ ک ِ ت َ ن َ ] (نف مرکب ) کهترپرور. زیردست نواز. بنده پرور : یکی گفت کای شاه کهترنوازچرا گشتی اکنون چنین دیرساز. فردوسی .چو آمد برِ شاه کهترنوازنوان پیش او رفت و بردش نماز. فردو
کهترپروریلغتنامه دهخداکهترپروری . [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) کهترنوازی . زیردست نوازی . بنده پروری . حالت و عمل کهترپرور. رجوع به کهترپرور شود.