کهجهلغتنامه دهخداکهجه . [ ک َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهدریزه ٔ میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 384 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کهزهلغتنامه دهخداکهزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کهنزه و دهن دره و تمطی . (ناظم الاطباء). رجوع به کهنزه شود.
قهزیلغتنامه دهخداقهزی . [ ق ِ / ق َ زی ی ] (ع اِ) نوعی از جامه ٔ پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم را هم در آن خلط کنند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قَهز شود.
شش خانجلغتنامه دهخداشش خانج . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) گردکانی که درون آن را خالی کرده پر از سرب کنند و بدان قماربازی کنند. (ناظم الاطباء). کهجه . (دهار). کجة. (دهار). معرب شش خان و شش خانه . (از آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شش خنج شود.