خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهربا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاهربا› (زمینشناسی) kahrobā ۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربنها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب میکند و مصرف تزیینی دارد.۲. (صفت) [قدیمی] زردرنگ.〈 کهربای سیاه: (زمینشناسی) زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که بهآسان...
-
جستوجو در متن
-
کاهربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) [قدیمی] kāhrobā =کهربا
-
ربا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ربودن و رباییدن) ‹ربای› robā ۱. = ربودن۲. رباینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنربا، جانربا، دلربا، کهربا.
-
بیجاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیجاد› (زمینشناسی) [قدیمی] bijāde ۱. نوعی یاقوت سرخ.۲. عقیق.۳. کهربا: ◻︎ شد آن تخت شاهی و آن دستگاه / زمانه ربودش چو بیجاده کاه (فردوسی: ۱/۵۲).
-
بیجاده گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bijādegun ۱. بیجادهرنگ؛ به رنگ بیجاده.۲. زردرنگ؛ به رنگ کهربا.۳. سرخرنگ: تیغ بیجادهگون (شمشیر خونآلود).
-
سندروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] sand[a]rus ١. (زیستشناسی)صمغی زردرنگ و تلخ شبیه کهربا که از پوست درختی پیوسته سبز از تیرۀ مخروطیان بهدست میآید و در طب و نقاشی به کار میرود؛ سندر.۲. [مجاز] زردرنگ: ◻︎ کمان را به زه کرد پس اشکبوس / تنی لرز لرز...