کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) دیرینه و قدیم . (آنندراج ). قدیم . ضد تازه و نو. (ناظم الاطباء). دیرین . دیرینه . عتیق . عتیقه . کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان یکی جریده ٔ
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان کهنه است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 733 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است که در شمال باختری بخش واقع است . به واسطه ٔ کوهستانی بودن دهستان ، راهها عموماً صعب العبور است . این دهستان از 9 آبادی تشکیل یافته است و مجموعاً <span class="hl" dir="
کهنةلغتنامه دهخداکهنة. [ ک َ هََ ن َ ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود.
لمسةدیکشنری عربی به فارسیتر کردن , کهنه را نم زدن , با چيزنرمي کسي رازدن يا نوازش کردن , اندکي , قطعه , تکه , اهسته زدن
dabدیکشنری انگلیسی به فارسیممنون، قطعه، اندکی، تکه، ضربت مختصر، ضربه زدن، کهنه را نم زدن، تر کردن، اهسته زدن، رنگ زدن
dabsدیکشنری انگلیسی به فارسیدندان ها، قطعه، اندکی، تکه، ضربت مختصر، ضربه زدن، کهنه را نم زدن، تر کردن، اهسته زدن، رنگ زدن
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) دیرینه و قدیم . (آنندراج ). قدیم . ضد تازه و نو. (ناظم الاطباء). دیرین . دیرینه . عتیق . عتیقه . کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان یکی جریده ٔ
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان کهنه است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 733 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کهنهلغتنامه دهخداکهنه . [ ک ُ ن ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش جغتای شهرستان سبزوار است که در شمال باختری بخش واقع است . به واسطه ٔ کوهستانی بودن دهستان ، راهها عموماً صعب العبور است . این دهستان از 9 آبادی تشکیل یافته است و مجموعاً <span class="hl" dir="
حسن کهنهلغتنامه دهخداحسن کهنه . [ ح َ س َ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد 20هزارگزی شمال خاوری بجنورد سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به قوچان . کوهستانی معتدل . سکنه ٔ آن 788 تن شیعه ٔ کردزبان . آ
پیران کهنهلغتنامه دهخداپیران کهنه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 20 هزارگزی جنوب باختری دژ شاهپور و یک هزارگزی پیرانشاه . دامنه ، سردسیر دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا
تاج آباد کهنهلغتنامه دهخداتاج آباد کهنه . [ دِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان 6 هزارگزی باختر رفسنجان ، 5 هزارگزی شوسه ٔ رفسنجان به یزد، جلگه سردسیر دارای 330 تن سکنه می ب
خانم کهنهلغتنامه دهخداخانم کهنه . [ ن ُ ک ُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
داش تیمور کهنهلغتنامه دهخداداش تیمور کهنه . [ ت َ ک ُن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 4/5هزارگزی باختر مهاباد و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت . در