کهنگیلغتنامه دهخداکهنگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) فرسودگی و پارگی . (ناظم الاطباء). رَثاثَت . بِلاء. بِلی ̍. عتاقت . حالت و چگونگی کهنه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه . (منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی . || قدمت . ضد نوی و تازگی . (نا
کهنیلغتنامه دهخداکهنی . [ ک ِ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی .(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). || خرس . (فرهنگ جهانگیری ). خرس را گویند، و آن جانوری است معروف . (برهان ) (آنندراج ).
کهنیلغتنامه دهخداکهنی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص ) دیرینگی . عتاقت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهن بودن . کهنه بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهن و کهنه شود.
کهنگی غشاmembrane physical agingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر خاصیت تراوایی غشا در طول زمان و براثر تغییرات ساختاری فیزیکی و شیمیایی
کهنگی غشاmembrane physical agingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر خاصیت تراوایی غشا در طول زمان و براثر تغییرات ساختاری فیزیکی و شیمیایی
کهنگی غشاmembrane physical agingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر خاصیت تراوایی غشا در طول زمان و براثر تغییرات ساختاری فیزیکی و شیمیایی