قهقاعلغتنامه دهخداقهقاع . [ ق ِ ] (ع مص ) خندیدن خرس . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). قهقهه ٔ خرس : قهقع الدب قهقاعاً؛ ضحک . (اقرب الموارد).
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن حبیش عیسی . وزیر و کاتب ولید خلیفه ٔ اموی بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 306 شود.
کهکاهةلغتنامه دهخداکهکاهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ) مرد بیمناک . || دختر فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ضعیف . (از اقرب الموارد).
کهکاهةلغتنامه دهخداکهکاهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ) مرد بیمناک . || دختر فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ضعیف . (از اقرب الموارد).