لغتنامه دهخدا
کوبانیدن . [ دَ ] (مص ) کوبیدن کنانیدن و کوبیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). دیگری رابه کوبیدن واداشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- پای کوبانیدن ؛ دیگری را وادار به پای کوبیدن کردن . دیگری را به رقص واداشتن : رقصت ولدها؛ پای کوبانید زن فرزندش را. (