کوتاه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیabbreviate, abridge, clip, curtail, cut, dwarf, poll, prune, shorten
کوتاه کردنلغتنامه دهخداکوتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم کردن طول یا ارتفاع چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). قصر. تقصیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده گفت این ندارم به رنج که ک
قللدیکشنری عربی به فارسیکوتاه کردن , مختصر نمودن , تقليل يافتن , کمتر شدن , تخفيف يافتن , کمتر کردن , تقليل دادن , کاستن , کاهش دادن , کمينه ساختن