تاریخگذاری کاتیونیcation-ratio datingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تاریخگذاری کندهکاریهای صخرهای که بیشتر برای مواد فرهنگی دورۀ پارینهسنگی بر مبنای گستردگی زنگار روی آنها انجام میشود
مادۀ تبادل کاتیونیcation-exchange materialواژههای مصوب فرهنگستانمادهای با قابلیت تبادل برگشتپذیر کاتیون
کوتینلغتنامه دهخداکوتین . (فرانسوی ، اِ) یکی از موادی است که غشای سلولی گیاهان را تشکیل می دهد. کوتین از مواد مختلفه ٔ شیمیایی که ساختمان قطعی آنها بر علمای شیمی مجهول است و همچنین از اسیدهای مختلف آلی و سرین که یکی از مواد مومی O H3
کوتنالغتنامه دهخداکوتنا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیشه سر است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کوتنگلغتنامه دهخداکوتنگ . [ ت َ ] (اِ) به معنی کدنگ است ، و آن چوبی باشد که گازران بدان جامه را کوبند یعنی دقاقی کنند و آن را کوتنگ گازر هم می گویند و به عربی مدقه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کدنگه . کدین . کدینه . (فرهنگ فارسی معین ): وبیل ؛ کوتنگ گازر که بعد شستن بدان کوبد و جلا دهد. (منتهی
باخلغتنامه دهخداباخ . (اِخ ) یوهان سباستین (1685 - 1750). باخ ، نام خانواده ای آلمانی است که در هنر موسیقی شهرت بسزائی داشتند و مشهورترین آنان یوهان سباستین میباشد که آثار موسیقی مذهبی او مورد توجه اهل فن است . وی بسال <span
کوفتنلغتنامه دهخداکوفتن . [ ت َ ] (مص ) کوبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). (از: کوف + تن ، پسوند مصدری ). در پهلوی کوفتن (زدن ، کوبیدن )، کردی کوتن (زدن ، کوبیدن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کوبیدن شود. || به ضرب زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زدن . با چوب و سنگ و مشت و لگد و
کوتنالغتنامه دهخداکوتنا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیشه سر است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کوتنگلغتنامه دهخداکوتنگ . [ ت َ ] (اِ) به معنی کدنگ است ، و آن چوبی باشد که گازران بدان جامه را کوبند یعنی دقاقی کنند و آن را کوتنگ گازر هم می گویند و به عربی مدقه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کدنگه . کدین . کدینه . (فرهنگ فارسی معین ): وبیل ؛ کوتنگ گازر که بعد شستن بدان کوبد و جلا دهد. (منتهی
نیکوتنلغتنامه دهخدانیکوتن . [ ت َ ] (ص مرکب ) خوش اندام . نکواندام . خوش هیکل : هرکل ؛ جوان خوب اندام نیکوتن . ضائن ؛ سست فروهشته شکم و مرد نیکوتن کم خوار. محراق ؛ مرد نیکوتن دراز باشد یا نه . (از منتهی الارب ).