خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوته بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کوته بین
/kutahbin/
معنی
= کوتاهبین
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
narrow, parish-pump, parochial, shortsighted, suburban
-
جستوجوی دقیق
-
کوته بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutahbin = کوتاهبین
-
کوته بین
لغتنامه دهخدا
کوته بین . [ ت َه ْ ] (نف مرکب ) کوتاه بین . (فرهنگ فارسی معین ). اندک بین . خردک نگرش . کوتاه نظر. کم بین . خرده نگرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است . سعدی .و رجوع به کوتاه بین شو...
-
کوته بین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
narrow, parish-pump, parochial, shortsighted, suburban
-
واژههای مشابه
-
چاه کوته
لغتنامه دهخدا
چاه کوته . [ ت َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «از متعلقات تون یا طبس است » (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
-
دست کوته
لغتنامه دهخدا
دست کوته . [ دَ ت َه ْ ] (ص مرکب ) دست کوتاه . کوته دست . مخفف دست کوتاه . رجوع به دست کوتاه شود.
-
dog watch
کوتهپاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] یکی از دو نوبت نگهبانی دوساعته از ساعت 4 تا 6 یا 6 تا 8 بعدازظهر که برای چرخش ساعات دستههای نگهبانی برنامهریزی میشود
-
hirtellous
کوتهریش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی کرکپوشی با کرکهای ریز و تاحدودی محکم
-
abbreviation 1
کوتهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] در واژهسازی، فرایندی که ازطریق آن واژهها ازنظر هجایی و تلفظی کوتاه میشوند
-
abbreviation 2
کوتهنوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] صورتی کوتاهشده که حاصل فرایند کوتهسازی است
-
کوته اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kutah[']andiš آنکه خوب و درست نیندیشد؛ کوتاهاندیش؛ کوتاهفکر.
-
کوته خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهخرد› [مجاز] kutahxerad کمعقل؛ کمخرد.
-
کوته نظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹کوتاهنظر› [مجاز] kutahnazar تنگنظر؛ بخیل؛ ممسک.
-
کوته شدن
لغتنامه دهخدا
کوته شدن . [ ت َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کوته شدن دست کسی از چیزی ؛ بدان دسترس نداشتن : از این راز گر هیچ آگه شودز چاره مرا دست کوته شود. فردوسی .و رجوع به کوتاه شدن شود. || پایان یافتن . خاتمه پیدا کردن . تمام شدن :...
-
کوته کردن
لغتنامه دهخدا
کوته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه کردن سگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوته (با های غیرملفوظ) شود.