خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوته خرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چاه کوته
لغتنامه دهخدا
چاه کوته . [ ت َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «از متعلقات تون یا طبس است » (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
-
دست کوته
لغتنامه دهخدا
دست کوته . [ دَ ت َه ْ ] (ص مرکب ) دست کوتاه . کوته دست . مخفف دست کوتاه . رجوع به دست کوتاه شود.
-
کوته شدن
لغتنامه دهخدا
کوته شدن . [ ت َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کوته شدن دست کسی از چیزی ؛ بدان دسترس نداشتن : از این راز گر هیچ آگه شودز چاره مرا دست کوته شود. فردوسی .و رجوع به کوتاه شدن شود. || پایان یافتن . خاتمه پیدا کردن . تمام شدن :...
-
کوته کردن
لغتنامه دهخدا
کوته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه کردن سگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوته (با های غیرملفوظ) شود.
-
کوته گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کوته گذاشتن . [ ت َ / ت ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوته کردن .رجوع به کوته کردن و کوته (با های غیرملفوظ) شود.
-
کوته آستین
لغتنامه دهخدا
کوته آستین . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) کوتاه آستین . کسی که آستینهای جامه اش کوتاه باشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه آستین شود. || کنایه از صوفی . (از فرهنگ فارسی معین ). صوفی ، گویا صوفیه آستین کوتاه داشته اند و یا نیم تنه ٔ پوستین کوتاه آستین می ...
-
کوته امل
لغتنامه دهخدا
کوته امل . [ ت َه ْ اَ م َ ] (ص مرکب ) کسی که دارای آرزوی دور و دراز نباشد. (ناظم الاطباء).
-
کوته اندام
لغتنامه دهخدا
کوته اندام . [ ت َه ْ اَ ] (ص مرکب ) آنکه اندام کوتاه دارد. کوتاه قامت . کوتاه بالا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاه و کوته ، کوتاه قامت شود.
-
کوته اندیش
لغتنامه دهخدا
کوته اندیش . [ ت َه ْ اَ ] (نف مرکب ) کوتاه اندیش . کوتاه فکر. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه از عاقبت کارها نیندیشد و غافل و بی احتیاط و متهور و بی تدبیر باشد. وکسی که دوراندیش نباشد. (ناظم الاطباء) : کار نادان کوته اندیش است یادکردکسی که در پیش است . سن...
-
کوته اندیشی
لغتنامه دهخدا
کوته اندیشی . [ ت َه ْ اَ ] (حامص مرکب ) کوتاه اندیشی . کوتاه فکری . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه اندیشی و کوتاه فکری شود.
-
کوته بال
لغتنامه دهخدا
کوته بال . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است . (برهان ). پست قامت . کوتاه قد. (از ناظم الاطباء).
-
کوته بالا
لغتنامه دهخدا
کوته بالا. [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) کوتاه بالا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوته ، کوتاه و کوتاه بالا شود.
-
کوته بین
لغتنامه دهخدا
کوته بین . [ ت َه ْ ] (نف مرکب ) کوتاه بین . (فرهنگ فارسی معین ). اندک بین . خردک نگرش . کوتاه نظر. کم بین . خرده نگرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است . سعدی .و رجوع به کوتاه بین شو...
-
کوته بینی
لغتنامه دهخدا
کوته بینی . [ ت َه ْ ] (حامص مرکب ) کوتاه بینی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوته بین ، کوتاه بین و کوتاه بینی شود.
-
کوته پا
لغتنامه دهخدا
کوته پا. [ ت َه ْ ] (اِ مرکب )مخفف کوتاه پا است و آن جانوری باشد شبیه به گوزن و او را کوته پای هم گویند. کوتاه پاچه . کوته پاچه . (برهان ). و رجوع به کوتاه و کوتاه پاچه شود. || خرگوش را نیز گفته اند. (برهان ). || (ص مرکب ) حیوانات اهلی ، چون : گوسفند...