کورکورانهلغتنامه دهخداکورکورانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) نسنجیده . ناسنجیده . علی العمیاء. کورانه . (فرهنگ فارسی معین ). علی العمیاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کورانه شود.- اطاعت کورکورانه ؛ پیروی نسنجیده و بی گفتگ
تحسسدیکشنری عربی به فارسیکورکورانه جلورفتن , اشتباه کردن , لکنت زبان پيدا کردن , من من کردن , توپ را از دست دادن , سنبل کردن , کورمالي , اشتباه
کورکورانهلغتنامه دهخداکورکورانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) نسنجیده . ناسنجیده . علی العمیاء. کورانه . (فرهنگ فارسی معین ). علی العمیاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کورانه شود.- اطاعت کورکورانه ؛ پیروی نسنجیده و بی گفتگ
کورکورانهلغتنامه دهخداکورکورانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) نسنجیده . ناسنجیده . علی العمیاء. کورانه . (فرهنگ فارسی معین ). علی العمیاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کورانه شود.- اطاعت کورکورانه ؛ پیروی نسنجیده و بی گفتگ