کولاویلغتنامه دهخداکولاوی . [ ک َ ] (ص نسبی ) شولاپوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) پهلوان کرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کولا و کولاویان شود.
توکسی کولوژیفرهنگ فارسی معین(تُ کُ لُ) [ فر. ] (اِ.) شاخه ای از دانش که به مطالعة زهرها و کنش های آن ها و ترکیب و خواص آن ها می پردازد، سم شناسی . (فره ).
کولوچَه شیرگویش بختیاریکلوچه شیرى، کلوچهاى که خمیر آن آرد و شیر است و اگر از این خمیره لواش تهیه کنند، اُفاق ofaq گویند.
کولاویانلغتنامه دهخداکولاویان . [ کو / ک َ ] (ص ، اِ) پهلوانان کردان باشند از جنس نیکو (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 394). پهلوانان و گردان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرد و پهلوان . (ناظم الاطباء). اقبال در حاشیه ٔ <span cla
کولاویانلغتنامه دهخداکولاویان . [ کو / ک َ ] (ص ، اِ) پهلوانان کردان باشند از جنس نیکو (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 394). پهلوانان و گردان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرد و پهلوان . (ناظم الاطباء). اقبال در حاشیه ٔ <span cla